همانطور که در پست قبلی اشاره شد، پروفسور گاتمن 5 گام اساسی را در مدیریت هیجان معرفی کردند. که در این قسمت به تشریح گامهای سوم تا پنجم میپردازیم.
مدیریت هیجان، گام سوم: گوش فرا دادن همدلانه و تایید احساسات کودک
همانطور که قبلاَ در مورد اهمیت همدلی با کودک صحبت کردیم، با جمله ” داری میشنوی ولی گوش نمیدی ” میشود به آن عمق بخشید به این صورت که دیدن واکنش هیجانی کودک مشابه درک آن نیست. پیچیدگی هیجانات در کودکان میتواند باعث سرگشتگی آنها شود. پرسیدن در مورد چرایی و چگونگی این هیجانات بیهوده است چرا که آنها به صورت طبیعی در درک احساس خود مشکل دارند. همانطور که متوجه شدید تلاش برای صحبت کردن با بچهها در مورد احساسات خودشان یک تلاش بیهوده است.
مدیریت هیجان، گام چهارم: کمک به کودک در یافتن کلمات مناسب برای احساسات خود
ارائه کلمات برای توصیف مشکلات، میتواند به کودک کمک کند تا یک حس ناراحتکننده و ترسناک را به یک حس قابل توصیف تبدیل کند که تقریباَ همهی افراد در روند طبیعی زندگی بتوانند آن را مدیریت کنند. تحقیقات نشان دادهاند که ابراز همدلی و استفاده از کلمات برای معرفی هیجانها علاوه بر افزایش اعتماد به نفس در کودکان، منجر به بهبود سریعتر سیستم عصبی بعد از یک رویداد آسیبزا میشود.
مدیریت هیجان، گام پنجم: کمک به کودک در حل مسأله و برقراری محدودیت
5 گام کلیدی در حل مسأله عبارتند از:
- برقراری محدودیت: منظور از ایجاد محدودیت، اجتناب از نقد تند بر رفتار کودک و به جای آن تمرکز بر هیجان زیربنایی آن رفتار است. کودک باید متوجه باشد که اگرچه برخی رفتارهای او قابل پذیرش نیستند ولی احساسات و آرزوهای او همیشه مورد پذیرش هستند.
- مشخص کردن اهداف: مطمئن شوید که به کودک خود گوش فرا دادید، احساسات او را درک کردید، همدلی کردید و معنای هیجان را آموزش دادید، مراقب باشید تا قبل از رسیدن به این مرحله، تمام 4 مرحلهی قبلی را به درستی انجام داده باشید. هر وقت مطمئن شدید که کودک آماده است، میتوانید اهداف را به وضوح مشخص کنید و نظر او را در مورد نوع حل مسأله متوجه شوید.
- تفکر در مورد راهحلهای احتمالی: پیشنهادهایی در جهت حل مسأله به کودک ارائه دهید. بسیار مهم است که در فرایند پیشنهاد حل مساله، بین کودکان 5 ساله و 15 ساله تمایز قایل شوید. هرچقدر که کودک بزرگ میشود تعداد راهحلهای پیشنهادی میتواند افزایش یابد. تعداد کمی از کودکان زیر 10 سال قادر به تفکر انتزاعی هستند، این در حالی است که کودکان بزرگتر میتوانند مفاهیم نظری مشابه را درک کنند.
- ارزیابی راهحل پیشنهادی، بر اساس ارزشهای خانوادگی: این مرحله تا حدی گویا است. سوال در مورد پیامدهای ناشی از راه حلهای مختلف براساس سیستم ارزشی خانواده میتواند باعث القای ارزشهای خانواده در کودک شود.
- کمک به کودک در انتخاب راهحل: آخرین مرحله از اصلی ترین مراحل در توانمندسازی کودک در شرایط سخت است. هنگام افزایش اعتماد به نفس و توانایی کودک در تفکر، میتوانید بر اساس تجارب خود، او را راهنمایی کنید. درمورد روشهایی که جواب دادند یا روشهایی که موثر نبودند، صحبت کنید و در آخر با کمک هم راهحلی انتخاب کنید و با راهنمایی هم آن را اجرا کنید و همیشه به یاد داشته باشید که ما از اشتباهات خودمان یاد میگیریم و این آخرین باری نیست که کودکتان با مشکل مواجه میشود ولی اگر در صورت مواجهه با مشکلات کوچک در کودکی بتوانند آنها را حل کند، در بزرگسالی و در صورت بروز مشکلات بزرگتر، راحتتر از عهدهی آن برمیآید.
و در آخر این اصول را همیشه به یاد داشته باشید:
- هرگز احساسات کودک را انکار نکنید
- تنها رفتار کودک غیرقابل پذیرش است نه خود کودک
- با تأکید بر مشکل، تعاملات منفی را غیرشخصی کنید ” مثلاَ اتاق کثیف است “
- قوانین وضع کنید ” مثلاَ خواهر کوچک را کتک نمیزنند “
- وابستگی خصومت ایجاد میکند. بگذارید کودک هر کاری که میتواند انجام دهد
- کودک باید انتخاب کردن را در یک شرایط ایمن یاد بگیرد ” مثلاَ دوست داری لباس آبی را بپوشی یا قرمز؟ “
پست های مشابه: